به عبارت دیگر: این وجود، «علم بذاته»، «معلوم بذاته» و «عالم بذاته» است و نفس بر اثر حرکت جوهرى به این وجود مىرسد و با آن متحد شده عالم و علم مىشود. چون علم، حقیقت نورى است و متعلق خود را روشن مىکند; مثلا، انسان علم به شجر و مانند آن دارد که در این صورت، آن مفهوم شجر پیش انسان حاصل است و به این ترتیب آن مفهوم، وجود ذهنى پیدا مىکند و حقیقت این وجود، علم مىشود. انسان، تجسم اخلاق بر اساس بیان گذشته، نفس در مرحله علم، عین علم و در مراحل اخلاق، عین همان خلق مىشود. حیوانات بیانگر اوصاف انسانىاند; اگر انسان بخواهد غضب خود را خوب بشناسد، باید به حیوانات درنده بنگرد و اگر مایل باشد شهوت خویش را بنگرد، به بهائم شهوى نگاه کند و اگر درستبررسى کند، مىبیند که حقیقت غضب، همان درنده خویى درنگان است و واقعیتشهوت همان شهوتجویى چرندگان; و انسانى که متحرک بالشهوة است، با اشتها و میل حرکت مىکند; نه این که با اراده وعقل زندگى کند: «بل یرید الانسان لیفجر امامه» (6) . بنابراین، حیوانهاى شهوتران، آینه خوبى هستند تا انسان، اوصاف شهوت بازى و هوس مدارى خود را در آینه آنها به خوبى بررسى کند; زیرا اگر این اوصاف، کامل شود همان بهیمه یا درنده مىشود و اگر براى موجود زندهاى این حقیقتبه منزله صورت شود، حقیقتا همان را داراست; خواه سخن بگوید و خواه سخن نگوید; خواه با دو دست و دو پا و خواه با دو پا یا دو بال حرکت کند; یا حیوان باشد ولى سخن بگوید. چون قیقتحیوانیت، همان ملکه نفسانى است و آن نفسى است که منشا این گونه آثار است. پس اگر کسى در مسائل اخلاقى به جایى برسد که اخلاق فضیلتیا رذیلتبراى او ملکه شود و کم کم صورت نوعیه او را بسازد، او حقیقتا حیوان یا فرشته و یا شیطان مىشود. زیرا انسان در سر چهار راه قرار دارد واقعا به سمتبهیمه یا فرشته یا شیطان شدن یا درنده خویى حرکت مىکند و سر سقوط دنیاى غرب این است که بینش اخلاقى آنان در حد بینش اعتبارى سلیقه و رسم و عادت و ... است; زیرا براى آنها روشن نشده است که واقعا اخلاق، حقیقت انسان را مىسازد; ممکن است در بین آنان دانشمندانى باشند که با این معارف آشنا شده باشند اما استخوان بندى، اعصاب، و مهرههاى اساسى کالبد فرهنگ غرب، چیز دیگرى است; ولى بر اثر راهنماییهایى که قرآن و عترت (علیهمالسلام) کردهاند، حکیمان مابه این حقیقت پى بردهاند و کم کم براى آنها ثابتشده است که دلیلى ندارد ما این ظواهر آیات قرآن یا روایات را که دلالتبر تحول باطن دارند بر مجاز حمل کنیم. در ذیل آیه«فتاتون افواجا» (7) هم مفسران اهل سنت مانند «زمخشرى» معتزلى در «کشاف» (8) و هم مفسران شیعه مانند مرحوم امین الاسلام در «مجمع البیان» (9) از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند که فرمود: عدهاى در روز قیامتبه صورت حیوانات گوناگون در مىآیند. این گونه از تعبیرات روایى مانند آن تعبیرات قرآنى، زمینه فکر تحول جوهرى را در متفکران حکمت متعالیه به وجود آورده و مبدا برهان را به آنان اعطا کرده است. بر اساس این حدیثشریف، افراد شهوى صرف، یا غضبى محض، که در دنیا ظاهرا انسان ولى حقیقتا حیوان هستند، در قیامتبه صورت حیوان در مىآیند; یعنى انسانى هستند که حیوان شدهاند، نه این که به عنوان تناسخ که انسانیت را از دست داده و حیوانیت را گرفته باشند. چون انسان، جنس سافل است و در تحت او انواعى وجود دارد و حیوانى که نوعى از انواع انسان استبا حیوانات دیگر خیلى فرق دارد. از این رو درندگى انسانى که درنده خوى شود، خیلى بیش از حیوانات درنده است; چنان که شهوترانى انسان که «بهیمه» شود، خیلى بیش از حیوانات شهوتمدار است. آیة الله جوادى آملى تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه پىنوشتها: 1. سوره آل عمران، آیه 6. 2. تهذیب الاحکام، ج 1، ص 53، ح 153. 3. سوره بقره، آیه 130. 4. «اولئک کالانعام بل هم اضل» (سوره اعراف، آیه 179). 5. «... و کل نبی یکون باطنه ملکا بل فوق الملک» (تفسیر القرآن والعقل، ج 1، ص 434). 6. سوره قیامت، آیه 5. 7. سوره نبا، آیه 18. 8. تفسیر کشاف، ج 4، ص 687. 9. مجمع البیان، ج 10، ص 642. منبع: تفسیر موضوعى آیة الله جوادى آملى تدوین حجة الاسلام آقاى سید رسول جعفرى
نظرات شما عزیزان: